چه خوبند سایه ها
همگی از یک رنگ،همگی از یک جا
چه سپید و چه سیاه
همگی مست هم آغوشی ماه
همگی درطلب جرعه نور
و چه خوبست که تو
سایه باشی و همان ابر سپید
بالش نرم نگاهت باشد
و چه خوبست که ما
سایه باشیم و هر آن
سردی هر نفس دلهامان
جان ببارد به تن،مرد هیزم کَن راه
و چه زیباست اگر
سایه بودند همه!
سایه بودند و دمی
حرفشان،حرفِ سبکباری عشاق نبود
کارشان راه زیانکاریِ مُرداب نبود
و چه خوب می شد
اگر از چاه تهی
روح پرواز تراوش می کرد
سایه ای پر میزد
روح می ریخت،به تن آن تشنه!
در کویر امید
سایه لیلی را
میچکاند از سر شور
بر لبان مجنون
و چه خوبست اگر
سایه بودند همه!
تاریخ : پنج شنبه 93/5/9 | 11:46 صبح | نویسنده : محسن | نظرات ()